دلنوشته های یواشکی مامان..!

تير ماه يك هزار و سيصد و نود و چهار...سلللللااااام زندگي....

سلام  خيلي وقت بود نيومده بودم.مشغول پايان نامه و زندگي و مشغله هاش شدم.حالا ميگم كه چيا بهمون گذشت.... بعد از حل شدن مشكل بابا به اتفاق عموي مامان عازم سفر مشهد شديم.سفر خوبي بود. حدوداي ماه مهر بود كه فهميدم ني ني همسايه بالاييمون آسموني شد و بعد اون ماجرا ارتباطشون به كل با ما قطع شد علتش رو هيچ وقت نفهميدم.تو اين مدت مشغول نوشتن پروپوزال كوفتيم شدم و آذر ماه بود كه تست بتام براي بار سوم مثبت شداما..خوشحاليمون يك هفته بيشتر دوام نداشت و بارداري پوچ تشخيص داده شد...آه كه چه روزهاي سختي بود.تنها خوبيش هم طبيعي سقط كردن با يه پياده روي سنگين و بدون دارو و كورتاژ بود كه خدا اينجوري مارو تحويل گرفت!!!ديگه چيزي يادم نمياد تا بهمن كه ...
11 تير 1394
1